سیروس مشفقی درگذشت

به گزارش تور تایلند ارزان، سیروس مشفقی - شاعر - در سن 77سالگی به دلیل مسائل تنفسی از جهان رفت.

سیروس مشفقی درگذشت

عبدالرحمان فرقانی فر، دوست این شاعر، با اعلام این خبر به ایسنا گفت: حمیدرضا مشفقی، فرزند سیروس مشفقی، تلفنی به من خبر داد پدرش امروز (10 خردادماه) در بیمارستان فیروزگر از دنیا رفته است.

مشفقی در بیمارستان بستری بود.

به گفته فرقانی فر، هنوز برنامه مراسم تشییع پیکر و خاک سپاری این شاعر تعیین نیست.

سیروس مشفقی مشهور به شاعر روستا، زاده یکم فروردین 1322 در پل سفید (سوادکوه) مازندران بود.

از آثار او می توان به پشت چپر های زمستانی (1346)، پائیز شعر های تازه (1348)، نعره جوان (1349)، شبیخون (1357) و عشق معنی می نماید حرف مرا (1381) اشاره نمود.

یادی از شاعرِ پشت چَپَرهای زمستانی: سیروس مُشفِقی

کامیار عابدی منتقد و پژوهشگر ادبی، درباره سیروس مشفقی نوشت: سیروس مُشفِقی به سبب شغل پدرش در پُل سفیدِ سوادکوهِ مازندران چشم به دنیا گشود. خانوادۀ او آذری تبار بودند. وی ابتدا در رشتۀ مهندسی مخابرات لیسانس گرفت و پس از مدتی در رشتۀ سینما. هم مدت ها در زمینۀ نخست کار کرد و هم زمانی در عرصۀ اخیر. با این همه، او بیش از همه، شاعر بود. مشفقی در دو دهۀ 1350-1340 از پُرتکاپوترین شاعران نوگرای ایران در نسل خود محسوب می شد. در این دوره، علاوه بر انتشار سروده هایی در روزنامه ها و مجله ها، چهار دفتر شعر از وی با عنوان های پشت چپر های زمستانی (1344، 69 ص)، پاییز (1348، 80 ص)، نعرۀ جوان (1349، 101 ص) و شبیخون (1357، 76 ص) در دسترس علاقه مندان شعر نو نهاده شد.

شعر های مشفقی اغلب روایتی است از حماسه و سوگ، و در مواردی محدود آمیخته با تغزل. او به صورت ضمنی، خودآگاه یا ناخودآگاه، به بازنماییِ فضای سیاسی و اجتماعی دورۀ جنگ سرد متمایل است. البته در شعرهایش از طبیعت و روستا هم سخن به میان می آید. اما واقعیت این است که به خلاف گفتۀ بعضی ادیبان او را نمی توان شاعر روستا نامید. دنیا او دنیا کلی تری است که در آن آرمان ها و رویا ها بر واقعیت رجحان یافته است. او ربودۀ آرزو های انسانی است. به تعبیر خودش: این آواز دلخراش کسی است که [روزگارش]در نومیدی سپری می شود و صدای نسلی که دیگر به خانه برنمی شود (پاییز، ص 72). در یکی از شعرهایش با عنوان پاییز دشت چنین آمده است:

در فصل های جداگانه

وقتی تمام سال نمی بارید

ما در مباحثه بودیم

پاییز

در شاخه های نازک بیدِستان

غمناک می گذشت

و باد

مرزی کشیده میان درخت و آب

در فصل های جداگانه

هر برگ، برگ برگِ حکایت ها

هر تیشه، آسمان مصیبت بود

ما در مباحثه بودیم

و شرق

در مَقدم شکفتگی دشت اطلسی (پشت چپرها، صص18-17)

با این همه، حد و حدودِ این آرزو ها در شعر ها اغلب ناگفته یا کم گفته باقی می ماند: مشفقی از تن سپردن به ایدئولوژی می گریزد. در بخشی از شعرها، گویی شاعر/راوی بر کُرسی خطابه ایستاده و انسان ایرانی و حتی گاه دنیایِ عصر خود را خطاب قرارداده است. البته پس از سرانجام جنگ سرد، هم شعر و هم شاعر به حاشیه منتقل شدند. از این رو، با وجود انتشار دفتری در این دوره با عنوان عشق معنی می نماید حرف مرا (1381، 75 ص) و تکیه بر عشق، این مُنجی عجیب ایرانیان در طول تاریخ، صدای این شاعر در میان جریان های مختلف نوتر به کلی ناشنیده باقی ماند. به رغم این نکته، در تاریخ شعر فارسی در دوره تجدد، علاوه برحوزۀ محتوا و معنی، نباید از یاد برد که مشفقی بر وزن شعر نیمایی چیرگی مطلوبی داشت. البته گرایش او به شعر خطابی، اغلب سبب می شد که عنصر ایجاز در سروده هایش تحت شعاعِ سخنوری در کلام قرار گیرد. شاید از همین رو بود که نادر نادرپور، شاعر سخنور برجسته، شعر او را چنین می ستود:

سیروس مشفقی اندیشه و بیانی حماسی داشت و شعرش مثل خود او بلند و نیرومند و خوش سیما بود و به رغم خطا های گاهگاهی در کاربرد الفاظ یا لغزش های انگشت شمار در صرف و نحو، دارای مضامینی بکر و سیال بود (طفل صدساله ای به نام شعر نو، مصاحبه با صدرالدین الهی، آمریکا، 2016، ص 236).

اوج تکاپو های ادبی مشفقی در میانۀ بیست تا سی و پنج سالگی اش بود. او در سال 1351 برندۀ جایزه شعر فروغ فرخزاد شد. علاوه بر این، در همین دهه، در مجموعۀ شاعرانی قرار داشت که در یکی از 10 شب سال 1356 در انجمن گوته شعر خواند. وی در سال های متاخرتر از حضور اجتماعی دور به نظر می رسید. پس از درگذشت همسرش، بیماری ها بیش از پیش او را در محاصرۀ خویش گرفت. فقط با بعضی از دوستانش مانند بزرگ زرین کوب (کتاب شناس، و برادر کوچکترِ استاد عبدالحسین زرین کوب) و عبدالرحمن فُرقانی فر (شاعر) مراوده داشت. من، خود، جز دو-سه بار بیش تر مشفقی را از نزدیک ندیدم. اما در بهمن ماه 1398 تلفنی با وی چند کلمه دربارۀ سیر زندگی و شعرهایش سخن گفتم. چون قرار بود در اسفندماه نشستی در تحلیل سروده هایش به تلاش فرهاد عابدینی (شاعر) و اسدالله امرایی (مترجم ادبی) برگزار شود. بدبختانه، این نشست که چند تن از جمله محمود معتقدی و صاحب این قلم از جملۀ سخنرانان آن بودند، به سبب بیماری مُسری دنیایِ کووید-19 برگزار نشد. اما به تعبیر حافظ بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی...: بیماری ریوی این شاعر گرامی را، که زادۀ بهار 1322 بود، در بهار 1399 از جامعۀ شعر ایران و زبان فارسی ربود. با نقل شعری دلپذیر از او با عنوان دلیر خجسته از نخستین دفترش، که جانِ جوانی او بود، این نوشتۀ کوتاه را سرانجام می برم:

فراموش کردم، فراموش کردی

فراموش کردی، فراموش کردند

پدر من صدای تو را می شناسم

پدر من تو را می شناسم، تو را می شناسم

صدای شگفت تو از پشت آن قله های مِه آلود برفی

طنین دارد اینک ز انگیزۀ کوچ آن پهلوانان تنها

که یک شب صبورانه بر پشت اسبان چابک نشستند

و از امتداد درختان ساکت گذشتند

و رفتند، رفتند، رفتند، رفتند

تصاویر اشباح آن دره های موازی

به نجوای کهریز کوچک به خلوت خزیدند

و وهم غبار بیابان، بیابان آن سوی مرتع

به رویای آرام و پاکیزۀ آسمان ریخت

و خواب خوش سِهره ها را علف های تنبل به هم زد

و در انتهای ملال آور شب

- - نمی دانم آن شب کدامین شب از این زمستان بی انت ها بود-

که در انتهای ملا ل آور شب

گریزنده باد شتابان، شتابان، شتابان

و گل های قاصد، و بانگ خبرها، خبرها، خبر ها

پدر من صدای تو را می شناسم

تو آن پهلوان لجوجی که با پهلوانان تنها نرفتی

و در خون، در این مرز ویران نشستی و ماندی

صدای کلاغان آن روستا را

فراز درختان پاییز مرتع شنیدی

و با آن پرستوی غربت به همدردی لاله زاران نشستی

و خاک مزار شهیدان این سرزمین را

به سر ریختی، سرمۀ دیده کردی

فراموش کردم، فراموش کردی

نفَس های اسبان چابک اگر برف را ذوب می کرد

و ارابه های تبرّک اگر از کمرگان شب می گذشتند

اگر می گذشتند...

اگر می گذشتند... (پشت چپر های زمستانی، صص 26-24)

منبع: فرارو
انتشار: 9 مرداد 1399 بروزرسانی: 6 مهر 1399 گردآورنده: thailandro.ir شناسه مطلب: 1167

به "سیروس مشفقی درگذشت" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "سیروس مشفقی درگذشت"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید