نویسنده ای که قدرت کلمات را یک بار دیگر به جهان ثابت کرد
به گزارش تور تایلند ارزان، سرویس کودک و نوجوان خبرنگاران (ایبنا)- معصومه فراهانی، مروج کتابخوانی: دانش آموز ابتدایی بودم که نخستین جلدهای کتاب هری پاتر در ایران ترجمه و منتشر شد. همه جا حرف از هری پاتر بود و خانواده ها نگران این بودند که این کتاب، روی فکر بچه هایشان اثر منفی بگذارد. من هنوز وارد دنیای نوجوانی نشده بودم و علاقه ای به خواندن هری پاتر نداشتم. فکر می کردم این کتاب حتما چیز بدی است که نوجوان ها به سمتش کشیده می شوند ولی خانواده ها با آن مخالف اند. همین فکریت باعث شد در نوجوانی هم به سمت کتاب های هری پاتر کشیده نشوم و کتاب های دیگری را برای خواندن انتخاب کنم.
بیست ویک ساله بودم که خواندن مجموعه کتاب های هری پاتر را شروع کردم. هنوز هم همان ذهنیت قبلی را به این کتاب ها داشتم؛ ولی اتفاقی که باعث شد تصمیم بگیرم این مجموعه را بخوانم کشف یک راز بود: راز جاودانگی. کتاب های زیادی را دیده بودم که مدتی معروف می شوند و در صدر کتاب های پرفروش کتابفروشی ها می درخشند و در اینستاگرام غوغا می کنند؛ اما بعد از چند ماه تاریخ انقضایشان می گذرد و به فراموشی سپرده می شوند.
اما راز مجموعه هری پاتر چه بود که بعد از این همه سال هنوز هم تجدید چاپ می شد و جزو پرفروش ها بود و روزانه صدها محتوا در شبکه های اجتماعی برایش تولید می شد؟ چیزی که برایم جالب بود این بود که طرفداران هری پاتر فقط نوجوانان دیروز نبودند؛ نوجوانان امروز هم آن را می خواندند و به طرفداران قبلی می پوستند. جمعیت طرفداران نه تنها کم، بلکه هر روز بیشتر و بیشتر می شد. در کلاسم چند دانش آموز داشتم که طرفدار پروپا قرص هری پاتر بودند و لوازم التحریرشان هم هری پاتری بود.
جلد اول مجموعه را با نگاه منتقدانه شروع کردم و مدام از نکات مثبت و منفی داستان یادداشت برمی داشتم. فضاسازی های مجذوب کننده و شخصیت پردازی خوب، چیزی بود که در جلد اول جذبم کرد؛ اما زبان داستان و مسائل و اتفاقاتی که هری پاتر در جلد اول با آن روبرو می شد زیادی بچگانه و آسان به نظر می رسید.
جلد دوم را هم با نگاه انتقادی و موشکافانه خواندم و یادداشت برداشتم؛ اما از جلد سوم کاغذ و قلم را کنار انداختم و فقط می خواندم که ماجرا را دنبال کنم و لذت ببرم. فرصتی برای موشکافی نداشتم؛ صفحه ها بدون آن که بدانم چطور، ورق می خوردند و داستان جلو می رفت. فضاسازی، شخصیت پردازی و پیرنگ، دست به دست هم داده بودند و با قدرت داستان را جلو می بردند. دیگر برایم تفکیک پذیر نبود که در این جلد چه چیزی بیشتر از همه مرا جذب کرده است؛ فضاسازی در خدمت پیرنگ بود، شخصیت ها خیلی خوب در فضاهای مختلف داستان خودشان را بروز می دادند و داستان با قدرت جلو می رفت.
بعد از خواندن هر جلد به ماجرای آن جلد فکر می کردم و می دیدم به طور ناخودآگاه درس هایی برای داستان نویسی در ذهنم حک شده است. بعدها، در کلاس های داستان نویسی ام وقتی می خواستم مثال های موفقی از شخصیت پردازی و فضاسازی بزنم، مجموعه هری پاتر از اولین مثال هایی بود که به ذهنم می رسید و شگفت انگیز بود که بیشتر بچه ها شخصیت های آن و ماجراهایش را می دانستند؛ یا کتاب ها را خوانده بودند یا فیلم هایش را دیده بودند. هیچ کتاب دیگری نبود که همه آنقدر زیاد بشناسندش و بتوانیم با هم درباره اش صحبت کنیم. البته ناگفته نماند که بخاطر این مثال ها از مدرسه تذکر هم گرفتم؛ چون خانواده ها همچنان نگران اثر منفی هری پاتر بودند. با وجود اینکه مجموعه های فانتزی خیلی زیادی منتشر شده بود که خیلی از آنها پر از موضوعات نامناسب برای گروه سنی نوجوان بودند، باز هم حساسیت روی این مجموعه زیاد بود.
جلد آخر مجموعه هری پاتر را که می خواندم، نوشتن یک رمان را شروع کردم. آن جا بود که یک بار دیگر به بزرگی کار جی.کی. رولینگ پی بردم. بارها در نوشتن پیرنگ به بن بست رسیدم، شخصیت هایی که می ساختم پر از تناقض و اشکال بودند، وقتی از شخصیت ها می گفتم حواسم از توصیف فضا پرت می شد و .. مصیبتی بود برای خودش! رمانی که من می نوشتم تک جلدی بود و کاراکترهای محدود و داستان کوتاهی داشت. با این حال همزمان جلو بردن و توجه به همه عناصر داستان در کنار هم کار دشواری بود.
جی.کی. رولینگ چطور توانسته بود یک رمان هفت جلدی را با این همه شخصیت طوری پیش ببرد که هر جلد پر از شگفتی و مجذوب کنندهیت باشد و داستان بدون اینکه افت کند انقدر درخشان پیش برود؟ آن جا بود که فهمیدم معروف ماندن این مجموعه و نسل به نسل طرفدار داشتن و تجدید چاپ های مکررش بی حکمت نیست. همه این ها به توانایی نویسندگی دختری بر می شود که کمتر از او صحبت می شود؛ اما دنیا و شخصیت هایی ساخته که بدون او اصلا وجود نداشتند. غبطه برانگیز بود. فکر می کنم هیچ خوشبختی ای برای یک نویسنده بالاتر از این نباشد که شخصیت و دنیایی را بسازد که از خودش هم معروف تر شود و همه بشناسندش.
فصل آخرِ کتابِ آخر را که خواندم با چشم هایی که اشک در آن جمع شده بود، دلم می خواست رولینگ را ببینم و ایستاده به افتخارش دست بزنم و بگویم نوشتن این کتاب و خلق این دنیا واقعا کار دشواری است که از هر کسی بر نمی آید. این کتاب هر چقدر هم که معروف بماند و مورد بحث و گفت گو قرار بگیرد، سزاوار آن است؛ چون نویسنده آن، هنر نویسندگی را به شیوه تمام عیار در اثر به نمایش گذاشته و قدرت کلمات را یک بار دیگر به دنیا اثبات کرده است.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران